دانشگاه در ابتدا به مثابه نهادی کارمندساز وارد ایران شد. دولت شبهمدرن رضاشاه برای تداوم پروژه نوسازی خود به مجموعهای از کارگزاران توانمند نیاز داشت تا یک بوروکراسی نوین را تاسیس و مدیریت نمایند. نقشی که اگر چه در دوران فرزندش نیز ادامه یافت ولی هرگز به آن منحصر نماند. حضور اندیشههای ملی، اسلامی، لیبرال، و چپ برای دانشگاه ایرانی فراز و فرودهایی آفریدند که در نهایت به انقلاب ۵۷ ختم شد. رویدادی که در آن دانشجویان نقش پررنگی را ایفا نمودند. اما در دوران پس از انقلاب و تاسیس جمهوری اسلامی دانشگاه به یک مسئله جدید تبدیل شد که هر زمان جنبهای از آن برای نظام سیاسی اهمیت یافت. این یادداشت به برخی از ابعاد این مسئله در این دوره میپردازد:
ماهیت دانشگاه: انقلاب ۵۷ خیلی زود صبغه اسلامی یافت و اسلامگرایان کوشیدند تا بر هر نهادی رنگی از مذهب بزنند. این نیت با وقوع انقلاب فرهنگی در سال ۵۹ وارد فاز اجرایی شد و سودای اسلامیسازی علم و دانشگاه همه جا را مسخر ساخت. اکنون این ماهیت دانشگاه بود که مورد پرسش قرار گرفته و به غایت مورد تردید بود. پروژه پاکسازی دانشگاه از استادان نامطلوب اگر چه با شدت پیگیری میشد ولی زدودن ماهیت غربی این نهاد و جایگزینی آن با ماهیت اسلامی مورد اهتمام نظریهپردازان نظام سیاسی جدید بود.
هویت دانشگاه: سخنرانی عبدالکریم سروش با عنوان انتظارات دانشگاه از حوزه در سال ۷۱ را میتوان یکی از موثرترین تلاشهای هویتبخش به نفع دانشگاه ارزیابی کرد. پیش از این و به دنبال انتقال رهبری در جمهوری اسلامی فرصتی برای کمرنگ شدن چیرگی ایدئولوژیک بر این نهاد فراهم شده بود. دهه هفتاد پایان ماه عسل حوزه و دانشگاه و آغاز تلاشهای موثر برای هویتیابی دانشگاه و دیگریسازی از حوزه بهشمار میرفت. امری که توانست تاثیراتی عمیق بر مناسبات این دو نهاد بهجا گذارد.
فعالیت دانشگاه: دوم خرداد ۷۶ آغاز حیات نوینی در دانشگاه بود. دانشجویانی که فاعلیت خود در انتخابات را قرین توفیق یافته بودند اکنون دانشگاه را مجال مناسبی برای کنشگری سیاسی میدیدند. سیاست اگرچه پویایی فوق العادهای به این نهاد بخشید ولی عمر کوتاهی یافت. رویداد ۱۸ تیر کوی دانشگاه پایانی پرهزینه برای دانشجویان رقم زد و بر رادیکالیته سپهر سیاسی افزود. اما هر چه بود بعد از هویتیابی دانشگاه در نیمه نخست دهه هفتاد این کنشگری سیاسی این نهاد بود که مرجعیت آن را در افکار عمومی تثبیت کرد.
کارکرد دانشگاه: دهه نود آغاز افول و اضمحلال دانشگاه در ایران محسوب میشود. مهاجرت روشنفکران، هزینههای سنگین انتخابات ۸۸، گسترش تحریمها، و ناامیدی از بهبود امور از دانشگاه یک نهاد خسته و فرسوده ساخت. در این میان پرسش از کارکرد دانشگاه و لزوم نقشآفرینی آن در پیشرفت کشور هم به سکه رایجی تبدیل شده بود که مسیر آینده را در تجاریسازی دانشگاه و پیوند آن با بازار میجست. دانشگاه زین پس قرار بود تنها به عنوان یک نهاد تخصصی و در خدمت نظام بوروکراتیک فعالیت کند.
نکته پایانی: دانشگاه در چهاردهه گذشته و بهویژه بعد از رویداد انقلاب فرهنگی فراز و فرودهای بسیاری را از زیستن ذیل ایدئولوژی تا سوژهگی سیاسی، و در نهایت تجاریسازی پشت سر نهاده است. اما آنچه همچنان ناپیداست فقدان اهتمامی تئوریک و سیستماتیک برای وضوح بخشیدن به نسبت آن با دو عرصه سیاست و اقتصاد میباشد. بدون دغدغهمندی و همکاری جامعه و حکومت درباره این مسئله دانشگاه همچنان درگیر روزمرهگیها باقی خواهد ماند!
منبع:کانال نویسنده
۲۱۶۲۱۶