گروه اندیشه: قطبیسازی سیاسی، به یک نگرانی جدی در جامعه معاصر تبدیل شده است. قطبی شدن سیاسی یک پدیده چند وجهی است این پدیده توسط عوامل مختلف شناختی، عاطفی و زمینهای[۱] هدایت میشود که نحوه پردازش اطلاعات سیاسی و شکلگیری نگرشها را تحت تأثیر قرار میدهد. در این بین واکنشهای عصبی متفاوت به محتوای سیاسی، عدم تحمل عدم قطعیت[۲] و تأثیر رسانهها [۳]و شبکههای اجتماعی همگی در تقسیم ایدئولوژیک نقش کاتالیزور را بازی می کنند. رسیدگی به قطبی شدن نیازمند رویکردی جامع است که هم ویژگیهای شناختی فردی و هم دینامیک اجتماعی[۴] گستردهتر را در نظر بگیرد. درک این مکانیسمها میتواند به توسعه استراتژیهایی برای کاهش قطبی شدن و ارتقای انسجام اجتماعی کمک کند. در مقاله زیر نویسنده تلاش می کند به ابعاد روانشناختی قطبی گرایی بپردازد:
***
در حوزه ادبیات قطبی شدن، دو نوع مکانیسم قطبی شدن سیاسی مورد تأکید است:
۱- فرایندهای روانشناختی سطح فردی مرتبط با ایدئولوژی سیاسی و
۲- فرایندهای روانشناختی سطح گروهی مرتبط با هویت حزبی.
در بررسی فرآیند پیچیدهی قطبیسازی سیاسی در سطح فردی، دو عامل کلیدی شناختشناسی[۵] و ایدئولوژی[۶] نقش محوری ایفا میکنند. ایدئولوژی به عنوان یک چارچوب ذهنی، نحوهی تفسیر افراد از رویدادهای سیاسی را شکل میدهد. هویت اجتماعی، عقلانیت انگیزشی[۷] و تعمیم بیش از حد [۸] از جمله مکانیسمهایی هستند که در شکلگیری و تقویت ایدئولوژیهای سیاسی نقش دارند. از سوی دیگر، مکانیسمهای شناختی باعث میشوند افراد اطلاعاتی را که با باورهای ایدئولوژیک شان همخوانی دارد، تقویت کرده و اطلاعات متناقض را نادیده بگیرند. عوامل شناختی مانند تایید گرایی[۹]، سوگیری تائید پسینی[۱۰] و تفکر دوگانه[۱۱]، فرایندهای ناخوداگاهی هستند که در تقویت نگرشهای قطبی شده ی سیاسی افراد نقش مهمی را ایفا میکنند.
در مداخلات سطح فردی ضرورت اصلاح هنجارهای اشتباه درک شده یکی از بهترین و موثرترین رویکردهای اتخاذی است. مطالعات نشان می دهد بسیاری از اوقات، درک ما از میزان قطبی شدن بین گروه های مختلف اغراق آمیز است و این درک نادرست خود به تشدید درگیری ها دامن می زند. لذا با ارائه یک تعریف دقیق تر از قطبی شدن و تفکیک آن از درک نادرست از آن، می توان به طور دقیق تری به این پدیده نگاه کرد. برای تشریح این بحث با سه مفهوم کلیدی مواجه هستیم:
قطبی شدن کاذب:[۱۲] به معنای درک نادرست و اغراق آمیز از اختلاف نظرها و دیدگاه های مخالف است.
خودانگاره اجتماعی[۱۳]: به توانایی فرد در درک اینکه چگونه دیگران او را درک می کنند، اشاره دارد.
تصحیح نادرستی های خودانگاره اجتماعی : به معنای اصلاح برداشت های نادرست افراد از دیدگاه های مخالف است.
پژوهشگران این حوزه معتقد هستند، با تصحیح نادرستی های خودانگاره ی اجتماعی، می توان درگیری های بین گروهی را کاهش داد و دموکراسی را تقویت کرد. آنها بر این باورند که افراد اغلب به دلیل داشتن تصورات نادرست از دیدگاه های مخالف در مورد خود، نسبت به آن ها واکنش های منفی نشان می دهند. با اصلاح این تصورات نادرست، می توان به درک بهتر و همدلی بیشتر بین گروه های مختلف دست یافت.
لذا برای کاهش قطبی شدن و بهبود روابط بین گروهی، باید به جای تمرکز بر تغییر باورهای افراد، بر تصحیح ” نادرستیهای درک خود از نظر آنها نسبت به خود “متمرکز شویم. با درک بهتر اینکه چرا ما در مورد عقاید دیگران اشتباه میکنیم، میتوانیم راهکارهای موثرتری برای کاهش تعصبات و افزایش همکاری بین گروهها پیدا کنیم. پژوهشگران توصیه می کنند با توسعه مداخلات روانشناختی، می توان به تصحیح نادرستی های خودانگاره ی اجتماعی کمک کرد. (۱)
ترویج هنر و تقویت تفکر انتقادی (۳و۲) از راهکارهای عملی در این حوزه می باشد. یکی دیگر از این راهکارها مدیتیشن کوتاه دوستی است. مدیتیشن کوتاه دوستی یعنی پل زدن بر شکافهای سیاسی؛ نوعی تمرین ذهنی است که با هدف کاهش تنشها و افزایش همدلی بین افراد با عقاید سیاسی متفاوت انجام میشود. این تمرین به طور خاص بر روی افزایش احساسات مثبت نسبت به افرادی که به گروه سیاسی دیگری تعلق دارند، تمرکز میکند. (۴)
و اما در فرایندهای روانشناختی سطح گروهی، روانشناسی اجتماعی، سابقه غنی در مطالعه قطبی شدن دارد و فرصت مهمی برای تعریف و اصلاح مشارکتهای آن در واقعیتهای سیاسی کنونی را ایجاد می کند. در این سطح دو مکانیسم شناسایی حزبی[۱۴] و هنجارهای گروهی[۱۵] ظرفیت هایی برای شکل گیری رفتارهای گروهی را در افراد ایجاد می کند. وابستگی به یک حزب سیاسی، میتواند منجر به تقویت هویت گروهی[۱۶] و ایجاد تعصبات نسبت به گروههای دیگر شود. افراد تمایل دارند از دیدگاههای حزب خود حمایت کنند، حتی اگر شواهد علمی خلاف آن را نشان دهد و در بحث هنجارهای گروهی؛ باورهای مشترک و انتظارات رفتاری در یک گروه، میتوانند بر رفتار افراد تأثیر بگذارند. افرادی که به یک گروه تعلق دارند، تمایل دارند برای پذیرفته شدن در آن گروه، از هنجارهای گروهی پیروی کنند. مطالعات نشان می دهند مداخلاتی که فرایندهای سطح گروهی را حل میکنند نسبت به مواردی که فرایندهای سطح فردی را حل میکنند موثرترهستند.
دلایل این امر عبارتند از:
هویت اجتماعی: هویت افراد به طور قابل توجهی به گروههایی که به آنها تعلق دارند، وابسته است. بنابراین، تغییر در هویت گروهی میتواند بر باورها و رفتارهای فردی تأثیرگذار باشد.
اعتماد به گروه: افراد تمایل دارند به اطلاعاتی که از اعضای گروه خود دریافت میکنند، بیشتر اعتماد کنند. بنابراین، اگر رهبران گروه یا اعضای مورد اعتماد گروه، درباره تغییر سیاستی صحبت کنند، احتمال اینکه افراد به پیام آنها توجه کنند، بیشتر است.
بر این اساس مداخلاتی که بر ایجاد هویتهای مشترک و فرا جناحی[۱۷]، اصلاح تصورات نادرست درباره باورهای گروههای دیگر و تقویت اعتماد به رهبران و متخصصان گروه یا اعضای مورد اعتماد گروه تمرکز دارند، میتوانند به کاهش قطبی شدن و افزایش حمایت از سیاستهای مناسب کمک کنند. (۵)در پایان از علاقمندان موضوع اجازه می خواهم برای پرهیز از طولانی شدن یادداشت، تشریح تک تک موارد مداخلاتی برای کاهش قطبی گری را به یادداشت های بعدی موکول کنم .
منابع:
[۱] عوامل زمینهای به چارچوب کلیای اشاره دارند که در آن قطبیسازی سیاسی رخ میدهد. این چارچوب شامل ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است که بر نحوه تعامل افراد با یکدیگر و شکلگیری نگرشهای سیاسی آنها تأثیر میگذارد.
[۲] عدم تحمل عدم قطعیت یعنی ناراحتی و اضطرابی که افراد هنگام مواجهه با اطلاعات مبهم، نامشخص یا متناقض تجربه میکنند. این افراد ترجیح میدهند به باورهای قبلی خود بچسبند و از اطلاعات متناقض دوری کنند.
[۳] رسانهها، به ویژه شبکههای اجتماعی، با ایجاد حبابهای فیلتر و تقویت تعصبات، نقش مهمی در قطبیسازی ایفا میکنند. این حبابها باعث میشوند افراد تنها با اطلاعاتی مواجه شوند که با باورهایشان همسو است و این منجر به تقویت تعصبات و کاهش تحمل دیدگاههای مخالف میشود.
[۴] دینامیک اجتماعی به مطالعهی نیروهای، فرایندها و تغییراتی گفته میشود که بر ساختار، عملکرد و روابط اجتماعی تأثیر میگذارند. به عبارت سادهتر، دینامیک اجتماعی به بررسی اینکه چگونه جوامع شکل میگیرند، تغییر میکنند و به تکامل میرسند میپردازد.
[۵] شناختشناسی یا اپیستمولوژی (Epistemology) شاخهای از فلسفه است که به بررسی ماهیت، منشأ و محدودیتهای دانش میپردازد.
[۶] ایدئولوژی را میتوان به عنوان یک مجموعه از باورها، ارزشها، و ایدههایی تعریف کرد که جهانبینی یک فرد یا گروه را شکل میدهد و رفتار آنها را هدایت میکند.
[۷] عقلانیت انگیزشی (Motivational Rationality) مفهومی است که به نقش انگیزهها و احساسات در تصمیمگیریهای انسان میپردازد. این مفهوم در مقابل دیدگاه سنتی از عقلانیت قرار میگیرد که بر منطق محض و محاسبات سرد تأکید دارد.
[۸] تعمیم بیش از حد (Overgeneralization) به معنای گسترش دادن یک قاعده، الگو یا نتیجهگیری به همه موارد مشابه، بدون توجه به تفاوتهای موجود، است.
[۹] تاییدگرایی: تمایل به جستجوی اطلاعاتی که با باورهایمان همخوانی دارد و نادیده گرفتن اطلاعات متناقض.
[۱۰] سوگیری تایید پسینی: تمایل به باور کردن اینکه پس از وقوع یک رویداد، میتوانستیم آن را پیشبینی کنیم.
[۱۱] تفکر دوگانه: استفاده از دو سیستم تفکر، یکی سریع و شهودی و دیگری کند و منطقی، برای تقویت باورهایمان.
[۱۲] misperceived polarization
[۱۳] meta-perception
[۱۴] شناسایی حزبی به معنای احساس تعلق فرد به یک حزب سیاسی خاص است. این تعلق میتواند بر اساس ایدئولوژی، منافع شخصی، یا عوامل اجتماعی-فرهنگی شکل بگیرد.
[۱۵] هنجارهای گروهی به مجموعهای از باورها، ارزشها و انتظارات مشترک در یک گروه اشاره دارد که رفتار اعضای آن گروه را شکل میدهند. این قواعد نانوشته، راهنمایی هستند که به افراد میگویند در یک موقعیت اجتماعی خاص، چگونه باید رفتار کنند.
[۱۶] هویت گروهی به معنای احساس تعلق، همبستگی و مشترکات فرد با یک گروه خاص است. این هویت، بخشی از خودپنداره فرد را تشکیل میدهد و بر نحوهی درک او از خود و جهان پیرامون تأثیر میگذارد.هویت گروهی یکی از عوامل مهم در ایجاد قطبی شدن است. هنگامی که افراد خود را به شدت به یک گروه خاص وابسته میدانند، تمایل دارند که گروه خود را برتر از سایر گروهها بدانند و به دیدگاههای مخالف با دیدگاههای گروه خود با بدبینی نگاه کنند. این امر میتواند منجر به ایجاد تعصبات، تعارض و در نهایت قطبی شدن شود.
[۱۷] هویت مشترک و فراجناحی به معنای احساس تعلق افراد به یک گروه بزرگتر است که فراتر از تقسیمبندیهای سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی معمول است. این هویت، بر اساس ارزشها و اهداف مشترکی شکل میگیرد که همه افراد در یک جامعه میتوانند با آن همذاتپنداری کنند.
مثالهایی از هویت مشترک و فراجناحی:
هویت ملی: احساس تعلق به یک ملت یا کشور، فراتر از هرگونه تقسیمبندی سیاسی یا اجتماعی است.
هویت انسانی: همه انسانها به عنوان عضو گونهی انسان، دارای ارزشهای مشترکی هستند.
هویت شهروندی: احساس تعلق به یک شهر یا منطقه، فارغ از تعلقات حزبی یا قومی.
بیشتر بخوانید:
آیا بلدیم انتقاد کنیم؟ / بدون تمرین نقد صحیح، زندگی بر همه تلخ می شود / نقد نگرش علاوه بر دولت ها برای افراد هم تحملش سنگین است
پیامهای نامه فائزه هاشمی درباره مناسبات درون زندان
شاه به مقدم رئیس سازمان برنامه و بودجه: باز مطالب مزخرف می گویید / حاکمیت ترس بر مباحث تخصصی / تحقیر نتیجه بگومگو با شاه درباره اولویت های کشور
هشدار فراستخواه، رحمانیان، و میرزایی درباره تهدیدهای متوجه…
محمدی: بدون حضور اقوام در قدرت وفاق شکل نمی گیرد / پزشکیان از کره جنوبی و تایوان برای توسعه ایران درس بگیرد / اسلام سیاسی نیازمند نوسازی همه جانبه
چرا در حوادث سال ۹۸ به ۷۳۱ بانک حمله شد؟
روایت میدری از اقتضائات امنیت در ایران / بدون توانمندسازی..
۲۱۶۲۱۶